عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

مخلصین

مخلِصین به افرادی گفته می‌شود که اخلاص داشته و تمام اعمال خود را برای خدا خالص نمایند و مصداق آیه شریفه «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» قرار گیرند این افراد اگر بر اخلاص خود مداومت داشته باشند و عنایت خدا شامل حالشان شود کم کم به خلوص ذاتی رسیده و جزء مخلَصین خواهند شد یعنی علاوه بر اعمال، خود را نیز برای خدا خالص می‌کنند و مصداق آیهٔ شریفهٔ «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» می‌شوند.

فهرست
  • ↓۱- تفاوت مخلَصین با مخلِصین
  • ↓۲- خصوصیات مخلَصین
    • ↓۲.۱- نجات از شیطان
    • ↓۲.۲- معافیت از محاسبه در محشر
    • ↓۲.۳- پاداش نامحدود
    • ↓۲.۴- توان حمد و ستایش خدا به نحو کامل
  • ↓۳- چگونه می‌توان به مقام مخلَصین رسید؟
  • ↓۴- عوالم مقدم بر عالم خلوص
  • ↓۵- پانویس

تفاوت مخلَصین با مخلِصین

بدانكه اخلاص و خلوص بر دو قسم است: اول: خلوص دين و طاعت از براى خداى تعالى. دوم: خلوص خود را از براى او. و دلالت بر اوّل دارد كريمه شريفه[وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ]‌.[۱] و بر دوم دلالت دارد كريمه شريفه: [إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ][۲].

و حديث نبوى مشهور: «من أخلص لله أربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه إلى لسانه‌»[۳] دلالت بر قسم دوم دارد.

يعنى كسى بدين مرحله مى‌رسد كه خود را براى خداى تعالى‌ خالص كند.

و توضيح اين اجمال آنكه: خداوند تعالى همان‌طور كه صلاح را در قرآن كريم در بعضى از مواضع استناد به عمل داده است كقوله تعالى: [مَنْ عَمِلَ صالِحاً][۴] يا: [عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً][۵] يا [الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ][۶] و در بعضى از مواضع آن را استناد به ذات انسان داده است كقوله تعالى: [إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ]‌[۷] يا: [وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ]‌،[۸] همچنين اخلاص و خلوص را گاهى مستند به عمل دانسته و نسبت به آن داده است و گاهى مستند به ذات. بديهى است كه تحقّق اخلاص در مرتبه ذات موقوف است بر اخلاص در مرتبه عمل يعنى تا كسى در يكايك از اعمال و افعال و گفتار و سكون و حركت خود اخلاص به عمل نياورد به مرحله اخلاص ذاتى نائل نخواهد شد. قال عزّ من قائل: [إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ]‌،[۹] به ارجاع ضمير مستتر فاعل «يرفع» به سوى «العمل الصالح» و معنى چنين مى‌شود: «العمل الصّالح يرفع الكلم الطّيّب».

خصوصیات مخلَصین

و بايد دانست كه چون كسى به مرحله خلوص‌ ذاتى برسد و بدين فيض عظمى نائل گردد داراى آثار و خصوصيّاتى خواهد بود كه ديگران از آن بى‌نصيب و بهره‌اند.

نجات از شیطان

اوّل آنكه به نصّ كريمه قرآنيّه ديگر شيطان را به هيچ وجه من الوجوه برايشان تسلّط و اقتدارى نيست:

[فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ- إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ][۱۰]. بديهى است كه اين استثناء تشريعى نيست بلكه به واسطه اقتدار ذاتى مخلصين در مقام توحيد، ديگر شيطان را قدرتى نبوده و به علّت ضعف و ناتوانى خود نمى‌تواند در اين مرحله به آنان دست يابد. بارى چون مخلصين خود را براى خدا خالص نموده به هر چيز كه مى‌نگرند خدا را مى‌بينند، و شيطان به هر قسم و كيفيّتى بر ايشان ظهور كند باز با نظر الهى در آن شى‌ء مى‌نگرند و استفاده الهيّه مى‌كنند، لهذا شيطان از اوّل امر نزد اين طايفه اعتراف به عجز و مسكنت خود نموده و سپر مى‌اندازد و الّا شيطان ذاتش براى اغواء بنى‌آدم است و كسى نيست كه بخواهد به كسى ترحّم نموده و دست از اضلال او بردارد.

معافیت از محاسبه در محشر

دوّم، اين گروه از محاسبه محشر آفاقى و حضور در آن عرصه معاف و فارغ هستند.

در قرآن كريم وارد است كه: [وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ‌].[۱۱] از اين آيه به طور حتم دستگير مى‌شود كه به طور اجمال جماعتى از فزع و صعقه قيامت در امانند، و چون به آيه شريفه:

[فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ- إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ]‌[۱۲] ضميمه گردد معلوم مى‌شود كه آن گروه كه از صعقه قيامت در امانند عبارتند از:

بندگان مخلَص خدا، زيرا بندگان مخلص به يك معنى ابدا داراى اعمالى نيستند تا آنان را براى حساب آن در عرصه قيامت حاضر سازند. آنان به واسطه مراقبت و رياضات شرعيّه در جهاد انفسيّه كشته شده و به حيات ابدى پيوسته‌اند و از قيامت عظماى انفسيّه عبور كرده‌اند، در دوران مجاهده به حساب آنان رسيدگى شده و حال به واسطه قتل في سبيل الله در نزد خداى خود به خلعت حيات ابدى مخلّع و از روزى‌هاى خاصّه خزانه ربوبى متنعّمند.

قال عزّ من قائل:

[وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌][۱۳] و زياده بر آن، آنكه احضار، فرع بر عدم حضور است و اينان‌ قبل از پيدايش طليعه قيامت در همه جا حاضر بوده و بر همه احوال مطّلع بوده‌اند لقوله تعالى: [عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌].

پاداش نامحدود

سوّم، آنچه از ثواب و اجر به هر كس برسد و در روز قيامت به او عطا شود در مقابل عمل او خواهد بود مگر اين صنف از بندگان كه كرامت الهيّه بر ايشان ماوراء طور پاداش عمل است: [وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ- إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ]‌.[۱۴] و اگر گفته شود كه: مفاد اين آيه آنست كه گروه معذّبين طبق اعمالشان به پاداش مى‌رسند مگر بندگان نيك خدا كه براى ايشان جزا در مقابل عمل نبوده بلكه پروردگار منّان به ايشان به فضل و كرم خود جزا خواهد داد. گوئيم: مفاد آيه مطلق بوده و مخاطب آن اختصاصى به گروه معذّبين ندارد، علاوه آنكه جزاى بندگان به فضل و كرم، منافات با جزا در مقابل عمل ندارد. چه معناى فضل اينست كه در مقابل عمل كوچك، پروردگار منّان جزاى بزرگ عنايت مى‌فرمايد و در واقع عمل كوچك را بزرگ مى‌شمارد ولى با اين همه باز جزا در قبال عمل واقع گرديده است در حالى كه مفاد كريمه شريفه غير از اينست، مفاد آيه آنست كه به بندگان مخلصين خدا جزا اصلا در مقابل عمل داده نمى‌شود. و نيز در آيه ديگر مى‌فرمايد:

[لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ.][۱۵] براى اين گروه هر چه اراده و مشيّت آنان تعلّق گيرد خواهد بود و در نزد ما نيز چيزى زياده از مقدار اراده و مشيّت آنان براى آنان خواهد بود. پس معلوم مى‌شود كه از كرامات الهيّه چيزهائى كه فوق اراده و مشيّت و بالاتر از سطح فكر و ميزان طيران مرغ اختيار و اراده آنهاست داده خواهد شد و اين نكته شايان دقّت است و قابل توجّه.

توان حمد و ستایش خدا به نحو کامل

چهارم، آنان داراى مقامى منيع و منصبى رفيع و مرتبه‌اى عظيمند كه بتوانند حمد و سپاس ذات احديّت و ثناى الهى را كما هو حقّه همان‌طور كه سزاوار آن ذات اقدس است بجا آورند. قال عزّ من قائل: [سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ- إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ][۱۶] و اين غايت كمال مخلوق و نهايت منصب ممكن است.

چگونه می‌توان به مقام مخلَصین رسید؟

از مجموع بيانات سابقه چنين بدست مى‌آيد كه براى آخرين مراحل سلوك كه همان مقام مخلَصين باشد چه مزايائى است و چه فيوضاتى بر آنان مترتّب خواهد بود. ولى بايد معلوم باشد كه وصول به اين كمالات و تحقّق به اين حقائق وقتى ميسور مى‌گردد كه سالك در ميدان مجاهده في سبيل الله كشته و مقتول گردد، و هنگامى از آن فيوضات الهيّه سرمست خواهد بود كه جام شهادت را سركشيده باشد. و مراد از كشته شدن عبارت است از قطع علاقه روح از بدن و متعلّقات آن، و همچنان‌كه شهيد در معركه قتال با شمشير و سيف ظاهرى علاقه روح خود را از بدن قطع مى‌كند سالك راه خدا نيز با سيف و شمشير باطن در ميدان نبرد با نفس امّاره به وسيله استمداد از قواى رحمانيّه علاقه روح خود را از بدن و متعلّقات آن سلب مى‌نمايد.

قطع تعلقات

در ابتداى سلوك بايد سالك إلى الله به وسيله اختيار مقام زهد و تأمّل و دقّت و تفكّر در بى‌اعتبارى دنيا و عدم فائده دلبستگى به آن، رشته علقه به عالم كثرات را قطع كند، چه نتيجه زهادت بى‌ميلى و بى‌رغبتى است به امور، و در نتيجه از رويدادهائى كه موجب نفع مادّى و صورى اوست خوشحال نمى‌شود، و از وقايعى كه موجب ضررهاى مادّى اوست متأثّر و محزون نمى‌گردد.

[لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ]‌.[۱۷] اين بى‌رغبتى و بى‌ميلى منافات با حزن و خوشى في الله ندارد زيرا اين خوشحالى از محبّت به مال و منال و اعتباريّات نبوده بلكه از جهت آنست كه خود را غرق درياى احسان و كرم‌ خدا مى‌بيند.

پس از طىّ اين مرحله، تازه سالك متوجّه خواهد شد كه علاقه مفرطى به ذات خود دارد و نفس خود را تا سر حدّ عشق دوست دارد، هرچه بجا مى‌آورد و هر مجاهده كه مى‌كند همه و همه ناشى از فرط حبّ به ذات خود است، زيرا كه يكى از خصوصيّات انسان آنست كه فطرة خودخواه بوده، حبّ به ذات خود دارد، همه چيز را فداى ذات خود مى‌نمايد و براى بقاى وجود خود، از از بين بردن و نابود نمودن هيچ چيز دريغ نمى‌كند. از بين بردن اين غريزه بسيار صعب و مبارزه با اين حسّ خودخواهى از اشكل مشاكل است، و تا اين حسّ از بين نرود و اين غريزه نميرد نور خدا در دل تجلّى نمى‌كند، و به عبارت ديگر تا سالك از خود نگذرد به خدا نمى‌پيوندد.

سالك بايد به وسيله استمداد از الطاف الهيّه و امدادهاى پياپى رحمانيّه رشته محبّت به ذات خود را سست و رفته رفته ضعيف نموده تا بالاخره پاره كند و به اين صنم درونى كه سر- رشته تمام مفاسد است كافر گردد و او را يكباره فراموش بنمايد تا به طورى كه عند التأمّل و التحقيق تمام كارهاى او براى ذات اقدس الهى باشد و حبّ به ذات او به حبّ به خداى خود تبديل گردد، و اين بر اساس مجاهده انجام مى‌گيرد. پس از طىّ اين مرحله سالك ديگر علقه به بدن و آثار بدن و حتّى به روح خود را كه پاره نموده ندارد، هر كار كه كند براى خداست و اگر سدّ جوعى كرده و در كار تهيّه اسباب زندگى به قدر كفاف و ضرورت باشد براى آنست كه محبوب ازلى خواستار حيات اوست و الّا قدمى از قدم براى تحقّق حيات اين نشئه برنمى‌داشت.

البتّه اين خواست در مقابل خواست خدا طولى خواهد بود نه عرضى، و بر همين اساس ديگر سالك حقّ ندارد طالب كشف و كرامات بوده، عملى براى تحقّق آن انجام دهد يا براى طىّ الأرض و اخبار از مغيبات و اطّلاع بر ضماير و اسرار و تصرّف در موادّ كائنات ذكرى بگويد و رياضتى بكشد و براى استكمال و بروز قواى نفسانى به اىّ وجه و صورة عملى انجام دهد زيرا چنين كسى در راه رضاى محبوب قدم برنمى‌دارد، خداى را عبادت نكرده و مخلص نخواهد بود بلكه نفس خود را معبود خود ساخته و براى برآورده شدن حاجات او و تحقّق پذيرفتن استعدادات او گام مى‌زند گرچه لفظا بدين منكر اعتراف نكند و ظاهرا تمام عبادتش را براى خدا انجام دهد.

چنين شخصى به نصّ كريمه شريفه: [أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ‌][۱۸]، هواى خود را معبود خود ساخته و خواسته‌هاى نفسانى خود را مى‌پرستد. سالك بايد از اين مرحله عبور كند و نفس خود را كه دم از انانيّت مى‌زند ترك بگويد. و سيأتي الكلام فيه ان شاء الله تعالى.[۱۹]

وقتى سرانجام سالك بدين مرحله رسيد كم‌كم خود را كه براى خداى تعالى دوست مى‌داشت نيز فراموش مى‌كند و ديگر خودى نمى‌بيند و ديگر غير از جمال ازلى و ابدى سيما و رخساره‌اى را نخواهد ديد و رفته رفته در آن درياى بيكران غرق شده اثرى از او نخواهد ماند.

بايد دانست كه سالك بايد متوجّه باشد كه در جنگ انفسى به طور كامل از عهده جنود شيطان برآيد و آثار نفسانيّه خود را به كلّى قطع كند و اصول آنها را از زواياى مخفيّه خانه دل بركند چه اگر ذرّه‌اى از حبّ مال و جاه و منصب و كبر و شخصيّت طلبى و خويشتن دوستى در او باقى باشد هرگز به كمال نخواهد رسيد.

لهذا بسيار ديده شده است كه كثيرى از كمّلين پس از سالها رياضت و مجاهده به كمالات نرسيده و در جنگ انفسى شكست خورده‌اند، و علّت آن اينست كه ريشه بعضى از صفات هنوز در خانه دلشان باقى بوده ليكن پنداشته‌اند كه آن ريشه به كلّى از بين رفته است لذا در مواقع امتحان الهى و در مظانّ بروز نفس و جلوه آثارش آن ريشه‌ها ناگهان جوانه داده و نموّ نموده و كار سالك را ساخته‌اند.

توفيق غلبه بر نفس و جنود آن منوط به دستگيرى و عنايات خاصّه حضرت ربّ الأرباب است چه طىّ اين مرحله بدون توفيق و دستگيرى خاصّ او صورت نبندد.

گويند: روزى مرحوم سيّد بحر العلوم- رضوان اللّه عليه- را شاگردانش خندان و متبسّم يافتند، سبب پرسيدند، در پاسخ فرمود:

پس از بيست و پنج سال مجاهده اكنون كه در خود نگريستم ديدم ديگر اعمالم ريائى نيست و توانسته‌ام به رفع آن موفّق گردم. فتأمّل جيّدا.

التزام کامل به شریعت

پوشيده نماند كه از ابتداى سير و سلوك تا آخرين مرحله از آن، سالك بايد در تمام امور ملازم شرع انور باشد و به قدر سر سوزنى از ظاهر شريعت تجاوز ننمايد. پس اگر كسى را ببينى كه دعوى سلوك كند و ملازم تقوى و ورع نبوده و از جميع احكام الهيّه شرعيّه متابعت ننمايد و به قدر سر سوزنى از صراط مستقيم شريعت حقّه انحراف نمايد او را منافق مى‌دان مگر آنچه به عذر يا خطا يا نسيان از او سر زند. و اينكه از بعضى شنيده شده است كه مى‌گويند سالك پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربّانيّه تكليف از او ساقط مى‌گردد سخنى است كذب و افترائى است بس عظيم، زيرا رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله با اينكه اشرف موجودات و اكمل خلائق بودند مع‌هذا تا آخرين درجات حيات تابع و ملازم احكام الهيّه بوده‌اند. بنابراين سقوط تكليف به اين معنى دروغ و بهتان است. بلى از براى آن مى‌توان معناى ديگرى نمود كه قائلين، آن را قصد نمى‌نمايند و آن اينست كه اتيان اعمال عباديّه باعث براى استكمال نفوس بشريّه است، و مراتب استعداد انسان به واسطه التزام بر سنن عباديّه از مراحل قوّه به فعليّت مى‌رسد. بنابراين براى افرادى كه هنوز به مرحله فعليّت‌ تامّه من جميع الجهات نرسيده‌اند عبادات آنان براى استكمال است ولى براى افرادى كه به مرحله فعليّت تامّه رسيده‌اند ديگر عبادت به جهت حصول استكمال و تحصيل مقام قرب معنى ندارد بلكه اتيان عبادات براى چنين شخصى به عنوان ديگرى كه همان مقتضاى حصول كمال است خواهد بود. لهذا عائشه از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسيد كه: «پس از آنكه خداوند در شأن شما فرمود:

[لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ][۲۰] پس اين اندازه رنج در تحمّل عبادات براى چيست؟ فرمودند:

آيا مگر نمى‌خواهى من عبد شاكر خداى خود بوده باشم»؟

از اينجا به خوبى معلوم مى‌شود كه اتيان اعمال عباديّه براى بعضى از نفوس بشريّه استكمالا للنّفس نبوده بلكه محضا براى اظهار امتنان و شكرا للّه العظيم بوده است.

حالاتى كه براى سالك در اثر مراقبت و مجاهده دست مى‌دهد و گاه‌وبيگاه انوارى و آثارى بر او مشهود مى‌گردد همه مقدّمه تحصيل ملكه است زيرا مجرّد ترتّب آثار و تغيّر حال فى‌الجمله كافى نيست بلكه بايد سالك سعى كند كه با مجاهده بقاياى عالم سافل را كه در ذاتش كامن و مخفى است به كلّى‌ رفع كند، و تا با پاكان عالم سنخيّت پيدا نكند وصول به مراتب ايشان براى او غير ميسور است بلكه در اثر اندك لغزشى در سلوك و جهاد، او را دوباره به عالم سافل تنزّل خواهند داد، و كريمه شريفه:

[وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ]‌.[۲۱] بر اين دقيقه دلالت دارد. پس سالك بايد ظاهر و باطن خويش را بالمرّة پاكيزه نمايد و زوايا و بيغوله‌هاى دل خويش را كاملا پاك كند تا توفيق صحبت با ارواح طيّبه و همنشينى با پاكان ملأ اعلى نصيب او گردد. [وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ‌][۲۲].

عوالم مقدم بر عالم خلوص

بنابراين بايد كاملا عوالم مقدّمه بر عالم خلوص را طىّ كند، و اجمال آن را خداوند تبارك و تعالى در اين آيه مباركه فرموده است:

[الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ- يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ]‌.[۲۳]

بنابراين عوالم مقدّم بر عالم خلوص چهار است. اوّل: اسلام، دوّم: ايمان، سوّم: هجرت، چهارم: جهاد في سبيل الله. و چون جهاد اين مسافر جهاد اكبر است‌

لقوله صلّى اللّه عليه و آله: «رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر»،[۲۴] پس شرط در اين سفر است كه اسلام و ايمان مجاهد، اسلام و ايمان اكبر باشد. و بعد از آن طالب را سزد كه دامن همّت بر كمر زده با رسول باطن به معاونت رسول ظاهر يا خليفه آن مهاجرت كرده و سپس قدم در ميدان مجاهده نهد تا به فوز قتل في سبيل الله فائز گردد.

ولى بايد سالك بر اين نكته واقف باشد كه از ابتداى سلوك تا اين مرحله از جهاد موانع انسى و شيطانى زياد بود ولى چون به فوز اين قتل نائل گردد و از عوالم اسلام و ايمان اكبر عبور نموده و در مجاهده نيز فائق و كشته شود ابتداى عوالم اسلام اعظم و ايمان اعظم و هجرت عظمى و جهاد اعظم است، و موانع آن كفر اعظم و نفاق اعظم است. و در اين وادى ديگر جنود شيطان را قدرت بر غلبه و دسترسى بدانجا نيست بلكه خود شيطان كه رئيس ابالسه است راه را بر سالك خواهد گرفت. بنابراين هرگز سالك نبايد چنين تصوّر كند كه چون از اين عوالم گذشت از مخاطره رسته و گوهر مقصود را جسته است بلكه بايد ملتفت باشد كه پس از عوالم سابقه اگر اين عوالم اعظم را طىّ نكند گرفتار ابليس شده و شيطان او را از وصول به سر منزل مقصود منع خواهد نمود، ولى بايد سالك همّتى عالى داشته و نگذارد كه ابليس او را به كفر اعظم يا به نفاق اعظم گرفتار كند بلكه پس از اسلام اعظم و ايمان اعظم هجرت عظمى نموده و با مجاهده اعظم از قيامت عظماى انفسيّه عبور و در وادى مخلصين وارد گردد. رزقنا اللّه ان شاء الله تعالى.

پانویس

۱. آيه ۵، از سوره ۹۸: بيّنة:[ و مأمور نشده‌اند جز اينكه خداوند را به گونه‌اى بپرستند كه دين را براى وى خالص كرده باشند].

۲. ‌آيه ۴۰، از سوره ۳۷: صافّات:[ جز بندگان پاك شده و خالص‌شده خدا].

۳. [ هر كس چهل روز( خود و عمل خود را) براى خدا خالص كند، چشمه‌هاى حكمت از قلبش به سوى زبانش جريان يافته و ظاهر شود].

۴. آيه ۹۷، از سوره ۱۶: نحل:[ هر كس عمل صالحى را كند].

۵. آيه ۷۰، از سوره ۲۵: فرقان:[ هر كس عمل كند عمل صالحى را].

۶. آيه ۲۹، از سوره ۱۳: رعد:[ آنان كه ايمان آورده و اعمال صالحه بجاى آورده‌اند].

۷. آيه ۷۵، از سوره ۲۱: انبياء:[ او از صالحان بود].

۸. آيه ۴، از سوره ۶۶: تحريم:[ و صالح از مؤمنان‌].

۹. آيه ۱۰، از سوره ۳۵: فاطر:[ كلمه طيّبه به سوى او بالا مى‌رود، و عمل شايسته آن را بالا مى‌برد].

۱۰. آيه ۸۳، از سوره ۳۸: ص:[ پس به عزّتت سوگند مى‌خورم كه البتّه همه را گمراه مى‌كنم جز بندگان پاك شده و خالص‌شده تورا].

۱۱. آيه ۶۸، از سوره ۳۹: زمر:[ و در صور دميده شود، پس هر كه در آسمان‌ها و زمين است بميرد و هلاك شود مگر آن كس كه خدا بخواهد].

۱۲. آيه ۱۲۷، ۱۲۸، از سوره ۳۷: صافّات:[ پس به درستى كه آنها البتّه احضارشدگانند مگر بندگان مخلص خدا].

۱۳. ترجمه در ص ۲۸ گذشت.

۱۴. آيه ۳۹ و ۴۰، از سوره ۳۷: صافّات:[ و جزاء داده نمى‌شويد جز همان را كه كرده‌ايد، مگر بندگان برگزيده خدا].

۱۵. آيه ۳۵، از سوره ۵۰: ق:[ و از براى آنها در بهشت هر چه بخواهند هست، و علاوه بر مقدار خواست آنها، در نزد ما زيادتى‌هائى هست كه به آنها مى‌دهيم‌].

۱۶. آيه ۱۶۰، از سوره ۳۷: صافّات:[ خداوند منزّه است از هر چه وصف كنند، مگر( وصف) بندگان پاك شده و خالص‌شده ما].

۱۷. آيه ۲۳، از سوره ۵۷: حديد:[ تا بر آنچه از دست داده‌ايد غمگين مباشيد، و به آنچه به شما داده است خوشحال نگرديد].

۱۸. آيه ۲۳، از سوره ۴۵: جاثيه:[ آيا ديدى آن كسى را كه هواى نفس خود را معبود خويش ساخته است‌]؟

۱۹. [ و بزودى به خواست خداى متعال در اين زمينه گفتگو خواهد شد].

۲۰. آيه ۲، از سوره ۴۸ فتح:[ تا خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بيامرزد].

۲۱. آيه ۱۴۴، از سوره ۳: آل عمران:[ محمّد صلّى اللّه عليه و آله جز يك پيامبر نيست كه پيش از او نيز پيامبرانى بوده‌اند، پس آيا اگر بميرد يا كشته شود شما به گذشته خودتان با پاشنه پاى خود واژگون مى‌شويد؟].

۲۲. آيه ۱۲۰، از سوره ۶: انعام:[ واگذاريد و رها سازيد چه ظاهر گناه را و چه باطن آن را].

۲۳. آيه ۲۰ تا ۲۲، از سوره ۹: توبه:[ آنان كه ايمان آورده‌اند و هجرت كرده‌اند و در راه خدا با اموال و جانهاى خود مجاهده كرده‌اند نزد خداوند مقام بزرگترى دارند، و اينان البتّه رستگارانند. پروردگارشان به رحمت و خشنوديى از سوى خود و به بهشتهائى كه نعمتى پايدار براى آنان در آنست و در آن جاودان خواهند بود بشارتشان مى‌دهد، به درستى كه پاداش بزرگ نزد خداست‌].

۲۴. [ ما از جهاد كوچكتر بازگشته به سوى جهاد بزرگتر در حركتيم‌].