عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

«لَا فَتَی إلّا عَلِیّ وَ لَا سَیْفَ إلّا ذُوالْفَقَارِ» ندایی آسمانی است که جبرئیل در وصف أمیرالمؤمنین بیان نمود این ماجرا مربوط به جنگ احد است که بعد از ایثار و فداکاری های عجیب أمیرالمؤمنین و دفاع از رسول خدا صلّی الله علیه و آله این ندای آسمانی شنیده شد: «هیچ شمشیری نیست مگر شمشیر ذو الفقار و هیچ جوانمردی نیست مگر مرتضی علی».

فهرست
  • ↓۱- یاران پیامبر در جنگ احد
  • ↓۲- کشته شدن طلحه بن ابی طلحه بدست امیرالمؤمنین
  • ↓۳- نداى آسمانى لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار
  • ↓۴- تمثل جبرئیل به صورت دحیه کلبی
  • ↓۵- فداکاری امیرالمؤمنین در جنگ احد
  • ↓۶- اعتبار حدیث لا فتی الا علی
  • ↓۷- پانویس

یاران پیامبر در جنگ احد

تمام تواريخ مسلّم و مورد قبول عامّه اتّفاق دارند بر اينكه: أبو بكر در جنگ احُد أبداً زخمى و جراحتى نديد، و او با عمر به كوه پناهنده شده، دست از جنگ شستند و محمّد را مقتول پنداشتند، و عثمان به طورى فرار كرد كه تا سه روز ناپديد بود و پس از سه روز وارد مدينه شد. و أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب و حضرت حمزه سيّد الشّهداء عليهما السلام و ابو دُجانه و سهل بن حُنَيْف أنصارى بودند كه قيام و إقدام به از بين بردن و متفرّق نمودن لشكر كردند. آنان بودند كه از بدء نبرد تا آخرين لحظه با پيامبر بوده و در مقابل آن حضرت جان خود را بر روى كف داشته و از بيضه اسلام و حيات رسول خدا دفاع مى‌نمودند.

کشته شدن طلحه بن ابی طلحه بدست امیرالمؤمنین

واقدى در «مغازى»، و طبرى و ابن اثير در تواريخ خود نقل كرده‌اند كه: چون كبش كتيبه و علمدار سپاه قريش كه از بنى عبد الدّار بود و نامش طَلْحَة بْن أبى طَلْحَة بود در برابر سپاه اسلام ايستاد و مبارز خواست و گفت: اى أصحاب محمّد شما مى‌پنداريد كه خداوند ما را با شمشيرهايتان فوراً به آتش دوزخ مى‌فرستد و شما را با شمشيرهاى ما بزودى به سوى بهشت روانه مى‌كند؟ آيا در ميان شما يك نفر هست كه خدا او را بزودى با شمشير من به بهشت روانه سازد و يا مرا با شمشير وى فوراً به دوزخ بفرستد؟!

حضرت اسد الله الغالب شير بيشه توحيد و شجاعت أمير المؤمنين -عليه أفضل صلوات المصلّين- به سوى او رفت و مى‌گفت: آرى سوگند به خدا دست از تو بر نمى‌دارم تا با شمشيرم با شتاب به سوى دوزخت بفرستم و يا تو مرا بزودى به سوى بهشتم بفرستى! أمير المؤمنين با شمشير پايش را قطع كرد، مكشوف العورة بر روى زمين افتاد، و صداى تكبير رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست.[۱]

و آنگاه جماعتى از بنى عبد الدّار يكى پس از ديگرى عَلَم مشركين را برگرفتند و أمير المؤمنين عليه السلام همه را كشت و به دوزخ فرستاد و عَلَم آنها بر روى زمين افتاد و كسى ديگر نبود تا عَلَم را برگيرد

نداى آسمانى لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار

طَبَرى و ابن أثير آورده‌اند كه: چون علىّ بن أبى طالب عليه السلام لواداران مشركين را كشت رسول خدا صلى الله عليه و آله جماعتى از مشركين را به وى نشان دادند و گفتند: اى على بر آنان حمله كن! على عليه السلام بر آنها حمله كرد و جماعتشان را پراكنده نمود و عَمْرو بْن عبد الله جُمَحى را كشت. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله نگاهى كرد و جماعتى را به على عليه السلام نشان داد و فرمود: بر ايشان حمله كن! أمير المؤمنين عليه السلام بر آنها حمله كرد و جماعتشان را متفرّق ساخت و شَيْبَة بن مالك را كه يكى از بَنِى عامر بن لُؤَى بود كشت. در اين حال جبرئيل گفت: يَا رَسُولَ اللهِ! إنّ هَذِهِ لَلْمَواسَاةُ «اى رسول خدا! اين است مواسات!»

رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: إنّهُ مِنّى وَ أنَا مِنْهُ‌؛ «او از من است و من از اويم.» جبرائيل گفت: وَ أنَا مِنْكُمَا؛ «و من هم از شما هستم!» در اين حال شنيدند صدائى را كه: لَا سَيْفَ إلّا ذُو الْفَقَارِ[۲] وَ لَا فَتَى إلّا عَلِىّ‌؛[۳] «هيچ شمشيرى نيست مگر شمشير ذو الفقار و هيچ جوانمردى نيست مگر مرتضى على.»

تمثل جبرئیل به صورت دحیه کلبی

مير خواند در كتاب «رَوْضَةُ الصّفا» شرح اين حديث شريف را ذكر كرده است و پس از بيان مفصّلى در ايثار و مواسات أمير المؤمنين عليه السلام در روز احد كه تحقيقاً موجب شگفت است گفته است:

حافظ أبو محمّد بن عزيز در كتاب «معالم العترة و النبوّة» روايت كرده از مدفوع، مادر قيس بن سعد، و او از پدر خويش كه از على شنيدم كه در روز احد شانزده ضربت به من رسيد به طورى كه از أثر آن ضربتها به زمين افتادم و هر بار كه افتادم‌[۴] مردى خوش روى و خوش بوى مرا بر پاى مى‌كرد و مى‌گفت كه: متوجّه كافران شو كه در طاعت خدا و رسول اوئى و ايشان هر دو از تو راضى مى‌باشند. و چون جنگ به آخر رسيد، اين حكايات را به عرض حضرت رسانيدم. آن حضرت فرمود كه تو او را مى‌شناختى؟! گفتم: نه، أمّا به دِحْيه كَلْبى مشابهت داشت. حضرت فرمود كه: خداى چشم تو را روشن گرداناد كه آن جبرئيل بود.

فداکاری امیرالمؤمنین در جنگ احد

محمّد بن حبيب در «أمالى» آورده كه: چون معظم سپاه اسلام روى به انهزام آوردند، أفواج لشكر كفر مانند موج دريا متوجه رسول خدا صلى الله عليه و آله شدند و از آن جمله قريب پنجاه سوار از بَنى عبد مَناف به نزديك حضرت رسيده: پسران صفوان عوف و أبو الشّعْثاء و أبو الحَمْراء و شش كس ديگر از أولاد ابو سفيان؛ علىّ مرتضى عليه السلام اين جمله را به زخم تيغ آبدار به دار البوار فرستاد.

و بعضى از صاحبان سِيَر نوشته‌اند كه: جبرائيل پس از اين به رسول خدا گفت: يَا مُحمّدُ إنّ هَذَا لَلْمُواسَاةُ وَ لَقَدْ عَجِبْتُ لِمُواسَاةِ هَذَا الْفَتَى «اى محمّد اين است مواسات! و من از مواسات اين جوان در شگفتم!»

رسول خدا فرمود: إنّه مِنّى وَ أنَا مِنْهُ‌؛ «من از او هستم و او از من است.» جبرائيل گفت: وَ أنَا مِنْكُمَا «و من از شما دو نفر مى‌باشم.» وَ سُمِعَ فِى ذَلِكَ الْيَوْمِ صَوْتٌ مِنْ قِبَلِ السّمَاءِ وَ لَا يُرَى شَخْصُ الصّارِخِ يُنَادِى مِراراً: لَا فَتَى إلّا عَلِىّ، لَا سَيْفَ إلّا ذُو الْفَقَارِ «و در آن روز كراراً از سوى آسمان شنيده شد صدائى بدون آنكه صدا كننده ديده شود كه فرياد مى‌زد: جوانمردى نيست مگر على، و شمشيرى نيست مگر ذو الفقار.» از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند: آن صدا زننده چه كسى بود؟! فرمود: جبرائيل بود.

اعتبار حدیث لا فتی الا علی

آنگاه صاحب «أمالى»: محمّد بن حبيب گفته است: اين خبر را جمعى از محدّثين روايت كرده‌اند و از أخبار مشهوره است و من بر برخى از نسخه‌هاى كتاب «مغازى» محمّد بن اسحق برخورد كردم و بعضى از آنان را از ذكر اين حديث خالى ديدم، و از استاد و شيخ خودم عبد الوَهّاب (رحمه الله) از اين خبر سؤال كردم، در پاسخ گفت: اين خبر صحيح است. گفتم: پس چرا در كتب صحاح نيست؟ گفت: أَ وَ كُلّ مَا كَانَ صَحِيحاً يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ كُتُبُ الصّحاحِ مِنَ الْخَبَرِ؟[۵] «مگر كتب صحاح مشتمل بر جميع خبرهاى صحيحه است؟»

و از اينجا معلوم مى‌شود كه: آنچه در «سيره حلبيّه» از ابو العبّاس ابن تيميّه نقل كرده است كه: اين حديث كذب است‌[۶]، چقدر بى‌انصافى و خروج از جاده حقيقت است. أمّا از ابن تيميّه كه دشمن سرسخت أمير المؤمنين عليه السلام است، و در رذالت و خباثت در زمره ناصبان به شمار مى‌رود و حكايات و أخبار صحيحه را منكِر مى‌شود و به محامل بعيده حمل مى‌كند و در هر جا كه حديثى و خبرى در فضيلت شاه أولياء رسيده باشد دامن عِناد و لجاج و خصومت بر كمر مى‌بندد، جاى تعجّب نيست. شگفت از بعضى پيروان اوست كه با وجود اطّلاع و سِعه دانش چگونه على العَمْيا كلام وى را مى‌پذيرند و بدون تحقيق، حِفظاً للسّلَف، در كتب خود آورده تصديق مى‌نمايند.

پانویس

۱. «مغازى» واقدى، طبع أعلمى بيروت، ج ۱، ص ۲۲۵؛ و «تاريخ طبرى» طبع دار المعارف مصر ج ۲، ص ۵۰۹؛ و «الكامل فى التّاريخ» طبع دار صادر- دار بيروت، ج ۲، ص. ۱۵۲

۲. در« قاموس» گويد: ذو الفقار با فتحه، شمشير عاص بن منبّه است كه در غزوه بدر در حال كفر كشته شد و شمشيرش به پيغمبر رسيد و آن حضرت به على داد و سيف مُفَقّر شمشيرى است كه فيه حُزوزٌ مطمئنّة عن متنه. و در« نهايه» ابن أثير گويد: ذو الفقار اسم شمشير پيغمبر بوده است لأنّه كان فيه حُفَرٌ صغارٌ حِسانٌ. و المُفقّر من السّيوف الّذى فيه حُزوزٌ مطمئنّة« چون در آن حفره‌ها و فرورفتگى‌هاى ريز كوچكى بود نيكو. و شمشير مُفَقّر به آن گويند كه در آن بريدگى‌ها و دندانه‌هائى به شكل استخوان فقرات تعبيه شده باشد كه از متن آن( صفحه آن) پائين‌تر باشد.» و در« لغت نامه دهخدا» گويد: ذو الفقار به معنى صاحب فقرات است. و فقره هر يك از مهره‌هاى پشت است كه ستون فقرات از آن مركّب است. و گفته‌اند كه چون بر پشت ذو الفقار خراشهاى پست و هموار بود ازاين‌رو آن را ذو الفقار گفته‌اند. و آن شمشير كه از مختصّات رسول خدا بود آن را در روز احد به علىّ بن أبى طالب عليه السلام عطا فرمود. و اينكه گمان برند كه ذو الفقار داراى دو تيغه يا دو زبانه بوده است بر اصلى نيست. و در« ترجمه تاريخ طبرى» در ذكر خبر غزوه احد آمده است كه كافران غلبه مى‌كردند و گرد مسلمانان اندر گرفتند و پيغمبر صلى الله عليه و آله بر جاى ايستاد و بازنگشت و خلق را مى‌خواند و كس اجابت نكرد چنانچه خداى تعالى گفت: حتّى إذا فشلتم و تنازعتم فى الأمر- الآية. و پيغمبر از جاى نجنبيد و مردمان را بر حرب تحريص مى‌كرد و على عليه السلام اندر پيش حرب بود و كارزار مى‌كرد و شمشيرى كه داشت بر سر كافرى زد و كافر به سپر بگرفت، و خود داشت از آهن قوى، و شمشير بشكست، أمير المؤمنين عليه السلام بازگشت و گفت: يا رسول الله حرب همى كردم و شمشير من بشكست و شمشير ندارم، پيغمبر صلى الله عليه و آله ذو الفقار به على داد و گفت: خذها يا علىّ! على گرفت و به حرب اندر شد، پيغمبر او را ديد دلير و كار آمد، ذو الفقار از راست و چپ و پيش و پس مى‌زد و مى‌كشت و پيغمبر صلوات الله عليه گفت: لَا فَتى الّا علىّ، لا سيف الّا ذو الفقار.

حيدر كرّار كو تا به گه كارزار

از گهر لطف او آب دهد ذو الفقار

( خاقانى)

در اينجا دهخدا ابيات بسيارى را از شعراى پارسى زبان درباره ذو الفقار آورده است.( ماده ذو الفقار- حرف ذال

۳. « تاريخ طبرى»، ج ۲، ص ۵۱۴، و« الكامل فى التاريخ» ج ۲، ص ۱۵۴، و« ارشاد مفيد» طبع سنگى ص ۴۵ و ص ۴۷، و أيضاً حمّوئى در« فرائد السمطين» ج ۱، ص ۲۵۷ و ص ۲۵۸ حديث ۱۹۸ آورده است و در حديث ۱۹۹ اين سه بيت را از اخطب خوارزم در وصف أمير المؤمنين عليه السلام آورده است:

أسد الله و سيفه و قناته‌

كالصّقر يوم صياله و النّاب‌

جاء النداء من السماء و سيفه‌

بدم الكماة يلحّ فى التسكاب‌

لا سيف إلّا ذو الفقار و لا فتى‌

الّا علىّ هازم الأحزاب‌

۴. عبد الحليم جندى مستشار مجلس أعلاى شئون إسلاميّه مصر در كتاب« الإمام جعفرٌ الصّادق» ص ۲۱ گويد: و در روز احد،- خطيرترين معارك اسلام- على در كنار رسول خدا در ميان محافظان او بود، در وقتى كه در معركه به پيغمبر زخم رسيد، و طبيعى بود كه به او شانزده ضربه و زخم برسد كه هر زخمى و ضربه‌اى او را به زمين مى‌چسبانيد و همان‌طور كه سعيد بن مسيّب سيّد التّابعين مى‌گويد: فما كان يرفعه الّا جبريل عليه السلام. و چون آتش جنگ شدت يافت و حامل رايت، مصعب بن عمير كشته شد، رسول خدا رايت را به على داد.

۵. «روضة الصّفا» طبع سنگى، جلد دوّم، در واقعه غزوه احد، و نيز خواند مير در« حبيب السّير» ج ۱، ص ۳۴۵ آورده است.

۶. «سيره حلبيّه» تصنيف علىّ بن برهان الدّين حلبى شافعى، ج ۲، ص. ۲۴۹