عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

دابة الارض

قرآن کریم یکی از علائم قیامت را خروج «دابة الارض» (جنبنده زمین) می‌شمارد؛ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ. در روایات «دابّة الأرض» به أمیرالمؤمنین علیه السلام تطبیق شده و رجعت حضرت را از علائم قیامت دانسته اند. در واقع رجعت أمیرالمؤمنین به معنای ظهور ولایت مطلقه أمیرالمؤمنین علیه السّلام است؛ الآن این ولایت فقط برای بندگان مقرّب و مُخلَص پروردگار ظاهر است به این صورت که آنان تمام حرکات و سکنات در عوالم را تحت سیطره و هیمنه ولایت می‌بینند؛ امّا در رجعت، ولایت برای عموم مردم ظاهر خواهد شد.

فهرست
  • ↓۱- خروج دابة الارض از علائم قیامت
  • ↓۲- تفسیر دابة الارض به أمیرالمؤمنین
  • ↓۳- عمّار بن یاسر و تفسیر دابّة الارض‌
  • ↓۴- ظهور دابّة الارض همان ظهور ولایت است‌
  • ↓۵- علوّ مقام أمیر المؤمنین علیه السلام‌
  • ↓۶- پانویس

خروج دابة الارض از علائم قیامت

بر اساس آن چه در آیات و روایات وارد شده یکی از علائم قیامت خروج دابّة الارض؛ (جنبنده زمین) است.

قرآن کریم در این باره می فرماید: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ؛[۱] «و چون گفتار بر آنها واقع شود و حجّت تمام گردد، ما جنبنده‌ای را از زمین بیرون می‌آوریم که با آنها به سخن بپردازد؛ که بدرستی که حقّاً این مردم افرادی هستند که هیچگاه به آیات ما ایمان نمی‌آوردند.»

در روایتی «حُذَیفة ابن أسید» نقل می کند که ما جماعتی بودیم که از شرائط و علامات قیام قیامت بحث و مذاکره میکردیم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که در غرفه‌ای نزدیک به ما بود، بر ما اشراف نموده و از بحث ما مطّلع شد و سپس فرمود:

لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّی تَکُونَ عَشْرُ ءَایَاتٍ: الدَّجَّالُ، وَ الدُّخَانُ، وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَ دَآبَّةُ الْأَرْضِ، وَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ ثَلَاثُ خُسُوفٍ: خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَةِ الْعَرَبِ، وَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قَعْرِ عَدَنٍ تَسُوقُ النَّاسَ إلَی الْمَحْشَرِ، تَنْزِلُ مَعَهُمْ إذَا نَزَلُوا وَ وَ تُقْبِلُ مَعَهُمْ إذَا أَقْبَلُوا؛ «ساعت قیامت فرا نمیرسد مگر آنکه ده آیه از آیات الهیّه به ظهور می‌پیوندد: دجّال، و پیدایش دودی در آسمان، و طلوع خورشید از مغرب، و پیدا شدن دابّة الارض، و خروج یأجوج و مأجوج، و سه شکاف و فرو رفتگی در زمین: یک فرو رفتگی در ناحیه مشرق و یک فرو رفتگی در ناحیه مغرب و یک فرو رفتگی در جزیرة العرب، و آتشی از آخر و نهایت عدن پیدا میشود که مردم را بسوی محشر سوق میدهد؛ هر جا که مردم پائین آیند آن هم با مردم پائین می‌آید، و هر جا که مردم روی آورند آن آتش هم با ایشان روی می‌آورد.»[۲]

تفسیر دابة الارض به أمیرالمؤمنین

در این آیه مراد از دابّة الارض که یکی از علائم قیامت است و رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در آن روایت شریفه بیان کرده و اخبار بسیار در این باره وارد شده است چیست؟

جنبنده‌ای که از زمین بر می‌خیزد، و با مردم تکلّم میکند، و مردم معاند و معارض و کافران را نشان میدهد، و مردم مؤمن و متعهّد را نشان میدهد، و آنها را از هم جدا میکند و در دو صفّ متمایز قرار میدهد کدام است؟

در اینکه قرآن کریم اسم او را نبرده نکته‌ای است، مانند اینکه در تمام قرآن مجید اسم علیّ برده نشده است؛ این نکته‌ای دارد. با آنکه در تمام قرآن از اوّل تا به آخر راجع به مقامات أمیر المؤمنین و صفات و اخلاق او که همان مقام ولایت است گفتگو شده است، ولی ولایت در باطن نبوّت است، و نبوّت ظاهر ولایت است، و قرآن مجید کتاب نبوّت یعنی ظاهر ولایت است.

ولایت، تفسیر و تأویل قرآن است، و تفسیر و تأویل در باطن است، چون بنا به فرض تفسیر و تأویل است. بنابراین اسم علیّ اصولًا در قرآن نمی‌تواند بوده باشد، و لذا در اخبار و آثار بسیار وارد شده است که تفسیر و تأویل آیات قرآن راجع به أمیر المؤمنین‌ علیه السّلام است. و لذا اگر دیدیم در بعضی از تفاسیر از ائمّه علیهم السّلام آیه‌ای را به گونه‌ای تفسیر می‌کنند که مفاد و معنایش به خود آنها و یا راجع به دشمنان آنها میگردد این راجع به تأویل قرآن است نه بیان ظاهر، و هیچ تنافی بین این دو مقام و مرحله نیست.

از جمله این آیه شریفه است که در اخبار بسیاری، که اغلب آنها را در تفسیر «برهان» در ذیل این آیه شریفه آورده است، ذکر شده است. در «مجمع البیان» از محمّد بن کعب قرظی روایت کرده است که از علیّ صلوات الرّحمن علیه سؤال شد که مراد از دابّه چیست؟ حضرت فرمود: أَمَا وَ اللهِ مَا لَهَا ذَنَبٌ وَ إنَّ لَهَا لَلِحْیَةٌ؛ [۳] «سوگند به خدا که دابّة الارض جنبنده‌ای است که دُم ندارد بلکه ریش و محاسن دارد.»

علیّ بن إبراهیم قمّی در تفسیرش از پدرش از ابن أبی عُمیر از أبوبصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میرفتند تا به أمیر المؤمنین علیه السّلام رسیدند و دیدند که ریگ‌ها و شن‌ها را در مسجد زیر سر خود جمع نموده و سر بر آن گذارده و خوابیده است.

رسول خدا با پای خود او را حرکت دادند و فرمودند: قُمْ یَا دَآبَّةَ اللهِ! «ای جنبنده خدا برخیز.»

یکی از صحابه حضرت که حضور داشت عرض کرد: یا رسول الله! آیا ما اجازه داریم که بعضی از ما دیگری را بدین نام که شما علیّ را صدا زدید نام بنهد؟

رسول خدا فرمود: لَا وَ اللهِ‌، نه سوگند به خدا! این لقب اختصاص به او دارد، و او دابّه‌ای است که خداوند در کتاب خود ذکر آن را نموده است:وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ.

و سپس فرمود: یا علیّ! در آخر الزّمان خداوند تو را به بهترین صورتی خارج میکند و با تو آلتی است که با آن دشمنان خود را نشان میگذاری و داغ میکنی. (وَ مَعَکَ مِیسَمٌ تَسِمَ بِهِ أَعْدَآءَکَ.)

در این حال مردی به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: إِنَّ الْعَامَّةَ یَقُولُونَ هَذِهِ الدَّابَّةُ إنَّمَا تَکْلِمُهُمْ «عامّه میگویند: معنای این آیه این است که آن دابّة الارض مردم را زخم میزند و جریحه‌دار میکند»

حضرت فرمودند: کَلَمَهُمُ اللهُ فِی نَارِ جَهَنَّمَ؛ إنَّمَا هُوَ یُکَلِّمُهُمْ مِنَ الْکَلَامِ؛ «خداوند ایشان را در جهنّم جریحه‌دار کند؛ آن دابّه با مردم سخن میگوید و کلمه یُکَلِّمُهُمْ از مادّه کلام است.»

و این آیه درباره رجعت است. و دلیل آن این است که به دنبال این آیه میفرماید: وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ‌ یُوزَعُونَ* حَتَّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ [۴] «و روزی میرسد که ما از هر امّتی یک گروه و دسته‌ای را بر می‌انگیزانیم از آنهائی که آیات ما را تکذیب می‌کنند، و آنها نگاه داشته میشوند. تا زمانی که می‌آیند خداوند به آنها میفرماید: آیا شما آیات مرا تکذیب نمودید درحالی‌که علم و دانش شما به آن آیات نرسیده و احاطه علمی به آنها نداشتید؛ شما با اینها چه‌کار میکردید؟»

سپس حضرت فرمودند: مراد از آیات الهیّه که تکذیبشان می‌کنند أمیر المؤمنین و ائمّه علیهم السّلام هستند.

آن مرد به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: عامّه چنین می‌پندارند که این راجع به قیامت است و نه رجعت.

حضرت فرمودند: مفاد این آیه این است که خداوند از هر امّتی، دسته‌ای را بر می‌انگیزاند و بقیّه را رها میکند، و البتّه این در رجعت است؛ و امّا درباره قیامت، این آیه وارد است: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً؛ [۵] «ما تمام افراد مردم را محشور می‌نمائیم و از آوردن و برانگیختن یک تن از آنها خودداری نمی‌کنیم.»

علیّ بن إبراهیم میگوید: پدرم مرا حدیث کرد از ابن أبی عمیر از مفضَّل از حضرت صادق علیه السّلام که در تفسیر قول خداوند متعال: وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً فرمود: هیچ فرد از افراد مؤمنین نیستند که کشته شده باشند مگر اینکه رجعت می‌کنند و پس از زندگی مجدّد دوباره می‌میرند. و رجعت نمی‌کنند مگر دو دسته: اوّل آنهائی که به ایمان خالص رسیده باشند، دوّم آنان که در کفر مُمحَّض شده باشند که آنها نیز رجعت می‌کنند.

عمّار بن یاسر و تفسیر دابّة الارض‌

حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مردی به عمّار بن یاسر گفت یا أبا الیَقْظان! یک آیه‌ای در کتاب خدا آمده است که افکار مرا پریشان نموده و مرا به شکّ انداخته است!

عمّار گفت: آن آیه کدام است؟ آن مرد گفت: این آیه: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ.

آن جنبنده کدام است؟ و اوصافش چیست؟

عمّار گفت: سوگند بخدا نمی‌نشینم و نمی‌خورم و نمی‌آشامم مگر آنکه آن دابّة الارض را به تو نشان دهم. عمّار با آن مرد به نزد أمیر المؤمنین علیه السّلام آمدند، و حضرت مشغول خوردن خرما با کَره بود. فرمود: ای أبا یقظان! بفرما بنشین و بخور!

عمّار نشست و با آن حضرت شروع به خوردن کرد؛ آن مرد تعجّب نمود و از عمل عمّار در حیرت آمد. چون عمّار برخاست، گفت: سبحان الله! مگر تو سوگند یاد نکردی که نخوری و نیاشامی‌ مگر آنکه دابّة الارض را به من نشان دهی؟ عمّار گفت: من او را به تو نشان دادم، اگر فهم نموده و تعقّل میکردی![۶]

این روایت را در «مجمع البیان» و تفسیر «برهان» از علیّ بن إبراهیم آورده‌اند. [۷]

و در تفسیر «برهان» با سند متّصل از أصبغ بن نُباته آورده است که او میگوید: روزی بر أمیر المؤمنین علیه السّلام وارد شدم و آن حضرت مشغول خوردن نان با سرکه و روغن زیتون بود، و این آیه را بر آن حضرت قرائت کردم و سؤال کردم: این دابّه کدام است؟ حضرت فرمود: دابّه ایست که نان و سرکه و روغن زیتون میخورد. [۸]

و نیز با سند متّصل خود از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده است که فرمود: تَخْرُجُ دَآبَّةُ الارْضِ وَ مَعَهَا عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ؛ تَجْلُو وَجْهَ الْمُؤْمِنِ بِعَصَا مُوسَی، وَ تَسِمُ وَجْهَ الْکَافِرِ بِخَاتَمِ سُلَیْمَانَ عَلَیْهِ السَّلَامُ؛ [۹] «دابّة الارض خروج میکند و با اوست عصای موسی و انگشتری سلیمان بن داود؛ با عصای موسی چهره مؤمن را جلا میدهد و روشن میکند، و با انگشتر سلیمان چهره کافر را نشانه میزند و داغ می‌نهد».

ظهور دابّة الارض همان ظهور ولایت است‌

این مقام ظهور ولایت است. چون ولایت مطلقه أمیر المؤمنین علیه السّلام مُلک و ملکوت را گرفته است ولی وقتی‌که مقدّمات قیامت بر پا میشود، آن ولایت ظهور میکند و بروز می‌نماید، و از خفاء و کمون به عالم شهادت تجلّی میکند.

الآن هم آن ولایت هست ولی برای عامّه مردم ظهور ندارد، مختفی است و مردم او را حسّ نمی‌کنند و ادراک نمی‌نمایند؛ بلی برای خواصّ از مردم که به جهاد اکبر رفته‌اند و منازل اخلاص را طیّ نموده و از بندگان مقرّب و مُخلَص پروردگار شده‌اند ظهور دارد، آنان تمام حرکات و سکنات در عوالم را تحت سیطره و هیمنه ولایت می‌بینند؛ امّا در رجعت، ظهور ولایت برای عموم مردم است.

در روایات بسیار داریم که: عَلِیٌّ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ. «علی قسمت کننده بهشت و آتش است.» و لَا یَجُوزُ أَحَدٌ عَلَی الصِّرَاطِ إلَّا وَ کَتَبَ عَلِیٌّ لَهُ الْجَوَازَ. «هیچکس از صراط عبور نمی‌کند مگر آنکه علیّ برای او پروانه عبور نوشته باشد.»

علیّ دابّة الارض است، و با عصای موسی چهره مؤمنان را جلا میدهد و روشن میکند، و با میسَم خود صورت کافران را داغ می‌نهد، و یکایک از افراد مؤمن را از کافر و منافق جدا میکند. حقّ را از باطل متمیّز میگرداند، بهشتی و دوزخی را مشخّص میکند.

علوّ مقام أمیر المؤمنین علیه السلام‌

یک جلوه مختصر در این دنیا نموده همه را مبهوت و متحیّر کرده‌؛ گبر و ترسا و یهودی بر عظمتش معترف، و کاروان وجود برای پیدا کردن مقام و منزلتش در حرکت.

جُبران خلیل جُبران میگوید: وَ فی عَقیدَتی أنَّ عَلیَّ بْنَ أبی طالِبٍ أوَّلُ عَرَبیٍّ جاوَرَ الرّوحَ الْکُلّیَّةَ وَ سامَرَها؛ «و در عقیده من علیّ بن أبی‌طالب اوّلین عربی است که با روح کلّی و ولایت مطلقه عالم مجاورت کرد و با او به خلوت نشست.»

و نیز میگوید: عَلیٌّ ماتَ وَ الصَّلَاةُ بَیْنَ شَفَتَیْهِ‌؛ «علیّ جان داد درحالی‌که نماز در میان دو لبش بود.»

و نیز میگوید: علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فوق زمان خودش بود، و من از این رمز آگاه نیستم که چرا روزگار گاهی از اوقات افرادی را به وجود می‌آورد که متعلّق به آن زمان نیستند. [۱۰]

خود أمیر المؤمنین علیه السّلام در وقتی که ضربت خورده و در فراش افتاده ضمن وصیّت کوتاهی به این امر اشاره میکند؛ آنجا که میفرماید: غَداً تَرَوْنَ أَیَّامِی، وَ یُکْشَفُ لَکُمْ عَنْ سَرَائِرِی، وَ تَعْرِفُونَنِی بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِی وَ قِیَامِ غَیْرِی مَقَامِی‌؛[۱۱] «فردا خواهید دید روزهای زندگانی مرا، و سرائر نیّات من بر شما مکشوف خواهد شد، و مرا خواهید شناخت پس از آنکه جای من خالی شود و غیر من بر جای من بنشیند.»

و نیز قبل از رحلت خود در وقتی که ضربت خورده ضمن کلامی فرموده است: وَ اللهِ مَا فَجِئَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ، وَ لَا طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ؛ وَ مَا کُنْتُ إلَّا کَقَارِبٍ وَرَدَ، وَ طَالِبٍ وَجَدَ، وَ مَا عِندَ اللهِ خَیْرٌ لِلابْرَارِ؛ [۱۲] «سوگند بخدا که از ناحیه مرگ چیز ناگهانی به من وارد نشده است که او را ناپسند دارم و مکروه شمارم، و چیز تازه‌ای بر من ظهور ننموده و پیدا نشده که او را غیر مأنوس بدانم. و من نبودم مگر مثل جوینده آبی که به دنبال آب در بیابان خشک به این طرف و آن طرف میگردد پس آب را می‌یابد و در آبشخوار وارد میشود. و نبودم من مگر مانند طالبی که به دنبال گمشده و مطلوب خود میدود و آن را می‌یابد، و آنچه در نزد خداست مورد اختیار و پسند است برای ابرار.»

آری آن امامی که یکجا میفرماید: وَ لَألْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ؛ [۱۳] «و سوگند بخدا که هر آینه می‌یافتید که این دنیای شما در نزد من از آب بینی بُز بی‌ارزش‌تر است.»

و در یکجا میفرماید: وَ إنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَاهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ‌ جَرَادَةٍ تَقْضِمُهَا؛ [۱۴] «و بدرستی که دنیای شما در نزد من پست‌تر است از یک برگی که در دهان ملخی مشغول جویدن آن است.»

و در یکجا میفرماید: وَ اللهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عَرَاق‌[۱۵] خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُوم‌؛[۱۶] «و سوگند بخدا که هر آینه دنیای شما این دنیا، در چشم من پست‌تر است از امعاء و احشاء خوکی که در دست شخصی که مبتلا به مرض خوره است، بوده باشد.»

و آن امامی که یکجا از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت میکند که: مَوْتَةٌ عَلَی الْفِرَاشِ أَشَدُّ مِنْ ضَرْبَةِ أَلْفِ سَیْفٍ‌؛[۱۷] «مردن بر روی رختخواب سخت‌تر است از هزار بار ضربه از دم شمشیر خوردن.»

و خودش در این مکتب الهی چنان تربیت شده است که سوگند یاد میکند: وَ الَّذِی نَفْسُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ بِیَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَةٌ عَلَی الْفِرَاشِ! ؛[۱۸] «سوگند به آن کسی که جان پسر أبو طالب در دست اوست هر آینه هزار بار با شمشیر برّان ضربت خوردن در نزد من آسان‌تر است از مردن در رختخواب!»

جا دارد که عاشق مرگ و لقای خدا باشد، و جا دارد که افراد بشر را متحیّر و بشریّت را در مقابل عظمتش که همان عظمت خداست خاضع و خاشع سازد.

صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا أبا الْحَسَنِ وَ عَلَی روحِکَ الطَّیِّبِ وَ بَدَنِکَ الطّاهِرِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ‌.

دادیم به یک جلوه رویت دل و دین را

تسلیم تو کردیم همان را و همین را

من سیر نخواهم شدن از وصل تو آری

لب تشنه قناعت نکند ماء معین را

میدید اگر لعل ترا چشم سلیمان

میداد در اوّل نظر از دست نگین را

در دائره تاج‌وران راه ندارد

هر سر که به پای تو نسائید جبین را[۱۹]

پانویس

۱. آيه ۸۲، از سوره ۲۷: النّمل

۲. «بحار الانوار» طبع حروفی، ج ۶، ص ۳۰۳.

۳. «مجمع البیان» طبع صیدا، مجلّد چهارم، ص ۲۳۴

۴. آيه ۸۳ و ۸۴، از سوره ۲۷: النّمل

۵. ذيل آيه ۴۷، از سوره ۱۸: الكهف

۶. «تفسیر علیّ بن إبراهیم» طبع سنگی، ص ۴۷۹ و ۴۸۰

۷. «مجمع البیان» مجلّد ۴، ص ۲۳۴؛ و تفسیر «برهان» ج ۲، ص ۷۸۱

۸. تفسیر «برهان» ج ۲، ص ۷۸۱ و ص ۷۷۲

۹. همان

۱۰. مضمون این مطالب را در کتاب «علیٌّ صوتُ العدالة الانسانیّة» از جبران خلیل جبران نقل کرده است.

۱۱. «نهج البلاغة» خطبه ۱۴۷، ج ۱، ص ۲۶۹ از طبع عبده مصر، مطبعه عیسی البابی الحلبی

۱۲. همان مصدر، کلام ۲۳، ج ۲، ص ۲۱

۱۳. همان مصدر، خطبه ۳، ج ۱، ص ۳۷ از طبع عبده مصر

۱۴. «نهج البلاغة» خطبه ۲۲۲، ج ۱، ص ۴۵۳

۱۵. در بعضی از نسخ «نهج البلاغة» عُراق به ضمّ عین آورده‌اند و معنای آن استخوانی است که گوشت آن را خورده باشند.

۱۶. «نهج البلاغة» حکمت ۲۳۶، ج ۲، ص ۱۸۸

۱۷. «الغارات» ج ۱، ص ۴۳

۱۸. «نهج البلاغة» خطبه ۱۲۱، ج ۱، ص ۲۳۷

۱۹. «دیوان فروغی» طبع انتشارات صفی علی شاه، ص ۲۰ و ۲۱